السلام علیک یا ایا عبدالله
نوشته شده توسط : ناهی خانوم

 

السلام علیک یا ایا عبدالله

امروز5بهمن

 مصادف با اربعین حسینی مامان بابام رفتن قم زیارت ،راستی دیروز با همکاز سابقم خانوم کاظمی تلفنی حرف زدم مشورت کردم که برم مشهد ؟گفت بزار هروقت از پیش دکتردرآمدی تابستون برو که فکرت آزاده ،بعدشم گفت تنهایی خوش نمیگزره ،فکرکنم باید بیخیال بشم این دکتره ام تاآخرین روز وساعت کار میکنه ؛بازم حقوقمو نداد دیشب خیلی ناراحت بودم گریه ام گرفت ساعت ده ونیم شب بود داشتم میادم زمیت یخ زده بود از یه طرفم صدای عزاداری از مهدیه میامد دلم گرفته بود نمیدونم چطوری آمدم ،غصه خوردم,میگم نمیدونم چرا از همه جی دل سردم ولش کن بریم سر قضیه بحث دکتروآقای پناهلو سراینکه  مریضی بوده کلی برا دندونی که 2ماه بیشتر نمتونه دوام بیاره اصرار میکرده که درست بشه چون میخواسته بره خواستگاری من میشناسمش یکی از کارمندای بانک صادراته از قرار همین دندون که دو ماه قرارربود بمونه الان دوساله مونده چون طرف خودش خیلی حساسه ومواظب بوده ؛اصل قضیه اینجاست که آقای پناهی اعتراض داشت که  مگه ازدواج به داشتن یا نداشتن دندونه ؟دکترم حرفش رو این بود که بله  چراکه اولین باری که همدیگرو میبینن هیچ شناختی ازهم ندارن وفقط قیافه همو میبینن پس مهمه بعدش در درجه بعدی اخلاق ورفتار وکسی که از کسی خوشش نیاد خوب خوشش نمیاد، راستم میگفت بنظرمن ،آقای پناهی میگفت یه دوستی دارم میره خواستگاری همکارش خانومه میگه ازت خوشم نمیاد بعدش دوستم آمد گفت طور خدا باهاش صحبت کنید ,آقای پناهی میگفت خلاصه رفتم حرف زدم گفتم پسرخوبیه ,خانومه هم قبول کرد باهم ازدواج کردن .

نظر من اینه ؛عجب آدمایی پیدا میشن الله اکبر؟؟؟!

من میگم؟!! این دکتر یکباربه من گیر داده بود میگفت به خودت برس خانوم کاظمی رو میبینی رفت منظورش شوهربودا .یکی ازمرضانونم مثال زد ناراحت شدم راست میگن مردم عقلشون به چششونه.دکتر منظوری نداشت میدونم. خودشم آدم مذهبیه اما من دلم شکست باحرفش.منکه قیافم بد نیست فقط ساده اس خودموعحوزه نمیسازم بده؟؟

 

زیارت اربعین پخش میکنه  قشنگه.تلفن زنگ زد خالم بود گفت بیا خونه ما ناهار ایرانسلتم بیار برنج پخته بودم گفتم باشه رفتم ایرانسلم50تومن شارژ داشت خالم گفت با این شماره قرار بزار بریم ببینیم طرف چطوره منم که دلم همیشه میسوزه خدایا یه آدم خوب خالمو بگیره چون بچه خوبیه خلاصه خواستیم ثواب کنیم زنگ زدم آقا منکه  کم آوردم همش میگفت قربونت برم منم که  اهل این حرفا نیستم حرصم درمیامدخلاصه زورمو زدم رفتیم تریا قصر امد من هنگ کردم سنش زیاد بود مونده بودم چی بگم سرمو مثل بچه مثبتها انداختم پایین صدامو درنیاوردم لال شدم, وای خدای من این دیگه کیه ,گیر داده بود به من که رشتت چیه ؟منم هیچی نگفتم. ول کنا شاید گفته عجب بی ادبه بگه .مهم نیست .خوشم نمیاد تو این کارا به کسی زیاد رو بدم حالا خالمو بگم هی سوتی میداد منم فقط میخندیدم وبه برخی حرفا اخم میکردم طرف پیش من به خالم میگفت دوستت دارم.شاید به نظر من آدم لوسی بود اما ازطرف دیگه میگم شاید امروزیه .میخواستم بهش بگم دندوناتون خوب مونده خدایی خیلی به خودش رسیده بود 35سال اینا داشتا .





:: بازدید از این مطلب : 376
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 5 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: